تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

دخترم روزت مبارک

امروز 28 شهريور مصادف با ولادت حضرت معصومه و روز دختران عزيزه . منم به سهم خودم اين روز رو به تمام دختراي نازنين از جمله دختر خودم تيانا كه همه زندگيمه تبريك ميگم . انشالله سال اينده تو بغلمي و اين روز رو شيرينتر احساس ميكنم. دوست دارم تيانا جونم
28 شهريور 1391

تيانا جونم 8 ماهگيت مبارك

سلام دخملم عزيزم عمرم چقدر زود گذشت امروز وارد 8 ماهگي شدي مباركه ماماني واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااييييييييييييييييييييييي خدايا شكرت   روز بروز شيرينتر و عزيزتري برام اخه يه لحظه مامانو تنها نميذاري و با دلبري كردنات ابراز وجود ميكني و منم كه عاشق اين كاراتم     بعضي شبها حتي نيمه شب كه باهات حرف ميزنم با تكون خوردنات نشون ميدي كه داري بهم گوش ميكني   خدايا هزار مرتبه شكر ديروز 26 شهريور دومين سالگرد ازدواج من و بابايي بود و خيلي خوشحال بودم كه جمعمون 3 نفره شده. انشالله سال ديگه تو يه همچين روزي تو حدودا 10 ماه داري .    اينر...
28 شهريور 1391

احوالات من ودخملم

دخمل ناز نازيم سلام گل خوشبوي زند گيم روز بروز بيشتر عاشق و شيفته تو نازنينم ميشم چون با اطوارات بيشتر خودتو نشون ميدي خدا رو شاكرم به خاطر وجود تو نازنينم. دوشنبه 13 شهريور 91  نوبت دكتر داشتم اولين نفر نوبتم بود دكتر ازمايش 7 ماهگيمو چك كرد چون قند خون نشون داده بود ازمايشو برام تكرار كرد اما از وضعيت فشار و وزن و صداي قلب كوچولوي تو و ورجه وورجه هات  خيلي  راضي  بود. برگشتم خونه و فردا صبحش رفتم ازمايش قند 4 مرحله اي دادم تا 4 شنبه ببرم دكتر ببينه . شب با خاله سوسني رفتم خونشون و 4 شنبه بردم جواب ازمايش و نشون دادم و خدا رو شكر قندم طبيعي بود و بخاطر اون خربزه قند نشون داده بود . سري بعد كه ميشه 1 ماه ديگه...
17 شهريور 1391

بدون عنوان

اميد زندگي مامان و بابا سلام اينروزا كه خدا رو شكر حالت خوبه و همش ورجه وورجه ميكني و منو بيشتر شيفته خودت ميكني . ديروز نوبت دكتر داشتم اما وقتي رفتم منشي گفت دكتر نمياد .با اعصاب خورد برگشتم اخه خيلي اذيت شدم. وقتي رسيدم رفتم بهداشت اخه نوبت بهداشتيمم بود .1 ساعتي منتظر نشستم تا نوبتم شد . فشارم خوب بود ،وزنم به 72.5 رسيده و سنگين شدم .جواب ازمايشمو كه نشون دادم همه چيزم خوب بود اما قند نشون داده بود ؛زياد نگران نيستم چون شب قبل از ازمايش زياد خربزه خورده بودم و فكر ميكنم به خاطر اون بوده . ظهر خونه خاله نرگس بوديم رفتيم عيادت پارميدا كه لوزه اش و عمل كرده خدا رو شكر خوب بود . 2 شنبه اينده بايد برم دكتر تا خيالم راحت بشه .پس تا...
7 شهريور 1391
1